امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

گل خونه ما

اولین روز پائیزی امیرحسین در 2 سالگی

اولین روز پائیز را با پارک شروع کردیم. اول مامان عسل توی بیمه دانا کار داشت و مثل همیشه امیرحسین با مادر و بابایی توی پارک بودند تا من کارم تمام بشه. ولی اینبار کار من توی بیمه خیلی طول کشید و امیرحسین جون هم حسابی به سلامتی پدربزرگ و مادربزرگش کمک کرده بود. اینقدر پیاده روی کرده بودند و دنبالش دویده بودند که وقتی من رسیدم بابایی بی حال زیر پل به دیوار تکیه داده بودند اینطوری: و اما مادر که در حال غش کردن بودند ولی چاره ای نداشتند و کنارت وسط خاکها ایستاده بودند چون امیرحسین جون میل به خاک بازی داشتند.   بعدا" من به مادر و بابایی گفتم برن توی ماشین تا خودم شما را بیارم. هزار تا ماجرا داشتیم تا اومدیم برسیم به ماشی...
1 مهر 1392

جمله سازی

سلام به روی ماه عزیز دل مامان. دیروز برای اولین بار که نه بهتره بگم برای دومین بار امیرحسین جون یک جمله کامل بیان کرد. البته اولین مرتبه اش یک ماه پیش بود که رفته بود خونه پدربزرگش و میخواست گلها را آب بده.بابا مسعود یا به قول امیرحسین "حاج آقا" بهش گفتند : من همه گلها را آب دادم. امیرحسین جون هم یکدفعه گفت: "من همه گلها را آب دادم." ولی دیگه تکرار نشد تا دیروز عصر که دیدم جمله سازی براش جا افتاده.توی ماشین بودیم که امیرحسین گفت : " کیه کیه در میزنه تق و تق و تق " بلافاصله بعدش هم گفت : " گربه میو میو ". این همون قصه خاله پیرزن بوده که براش تعریف میکردم. 
22 فروردين 1392

روشن کردن چراغ بدون صندلی

سلام پسر گلم.دیشب برای اولین بار تونستی بدون اینکه چیزی زیر پات بذاری چراغ را روشن کنی. اینقدر ذوق کرده بودی و خوشحال بودی.   یه کار خیلی بامزه هم دیروز میکردی. من دیروز سرما خورده بودم بدنم داغ بود.هر چی شما میومدی شیر بخوری چون من داغ بودم بلند میشدی دستت را میذاشتی روی دل من و میگفتی:"داغ" بعد هم شروع میکردی به فوت کردن دلم که سرد بشه و دوباره میومدی شیر میخوردی. ...
12 اسفند 1391

آموزش روشن کردن چراغ برای نوپایان

من اینجا از سلفون استفاده کردم.دوستان عزیز میتونن از وسایل دیگه هم استفاده کنند. اینجا هم من از صندلی استفاده کردم ولی از وسایل دیگه نظیر قابلمه و سطل آشغال و ... هم میتوان استفاده کرد. استفاده از این وسایل با توجه به امکانات و خلاقیت هر نوپایی فرق میکنه.   ...
11 بهمن 1391

سیزدهمین و چهاردهمین مروارید

سلام پسر گل مامان. از دیروز مجددا" سر وکله دو تا مروارید دیگه همزمان با هم توی جواهرفروشی شما پیدا شد.دندانهای نیش بالا. انشاالله که برات مبارک باشه اگرچه خیلی داری اذیت میشی ولی از اونجائیکه اولا" نسبت به درد پسر مظلومی هستی و ثانیا" میدونی که این مرواریدها سرمایه آینده ات میشه پس همه سختیهاش را تحمل میکنی. قربون تو پسر خوش اخلاق خودم که اگرچه خوب نخوابیدی و دندونات اذیتت میکنه ولی وقتی بیدار میشی میخندی. ...
3 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل خونه ما می باشد