یک صبح زیبا
امروز صبح امیرحسین جون ساعت 6:30 از توی اتاقش صدا میزنه : مامان
مامان : بله.
امیرحسین : بیا توی اتاقم.
مامان در حالیکه رفته بالای سر امیرحسین : بله پسرم.
امیرحسین : مامان خوابم میاد.
مامان : خوب بخواب عزیزم . برات کتاب میخونم که بخوابی.
امیرحسین : باشه کتاب بخون.
مامان در حال خوندن کتابه که امیرحسین کتاب را از دست مامان میگیره و میگه : کتاب نخونیم با هم صحبت کنیم.
مامان : چشم پسرم. در مورد چی صحبت کنیم؟
امیرحسین : در مورد تخم مرغ .
مامان : تخم مرغ دو نوعه . یکی ماشینی که سفیده و یکی بومی که کرمی رنگه.
امیرحسین : در مورد تخم مرغ پختن صحبت کن.
مامان : تخم مرغ را به چند روش درست میکنند...
امیرحسین : برام تخم مرغ درست کن مامان خوشگلم.
مامان : تخم مرغ چطوری؟
امیرحسین : هر طوری که دوست داری . با روغن درست کن.
بعد تخم مرغش را خورده و اینطوری خوابش برده.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی