آشغال را میذارن بیرون
برف بازی
امروز صبح که بیدار شدیم برف اومده بود. البته تا وقتیکه ما اومدیم از خونه بیرون بریم آفتاب شده بود و برفها داشتند آب میشدند. ولی با مادر و بابایی رفتیم کوه و امیرحسین جون برف بازی کرد. ...
نویسنده :
عسل
18:33
پسر خوب
از دیروز امیرحسین جون وقتی دستشوئی داره بهم میگه. دیشب دو تا گل سر برداشته بود زده بود به سرش بعد از سرش برداشته زده به کلید در اتاق و میگه : من پسرم ولی در دختره. ...
نویسنده :
عسل
18:46
حسرت کودکی
کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم!!! بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببین بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید! **** بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آ...
عشق این روزهای امیرحسین جون
حدود یک ماهه که گل پسر ما عاشق پلنگ صورتی شده. ...
تولد 2 سالگی
امیرحسین گلم سالگیت مبارک برای دیدن عکسها بفرمائید ادامه مطلب ...