امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

گل خونه ما

من اومدم غصه نخورید

ممنون از لطف دوستهای گلم که نگرانم شده بودند. اگه بی خبر رفتیم و چیزی نگفتیم می خواستیم ریا نشه. از شما چه پنهون نه اینکه نزدیک انتخابات بود و امیرحسین ما هم بهترین گزینه برای ریاست جمهوری بود دیگه فرصت وبلاگ نویسی نداشتیم. تا اینکه امروز تصمیم گرفتیم که امیرحسین جون انصراف بده.آخه بچه ام را که از سر راه نیاوردم که رئیس جمهور بشه و بعد هم همه ازش طلبکار بشن. از دوستهای گلمون هم خواهش میکنم به بقیه رای بدین.
31 ارديبهشت 1392

جمله سازی

سلام به روی ماه عزیز دل مامان. دیروز برای اولین بار که نه بهتره بگم برای دومین بار امیرحسین جون یک جمله کامل بیان کرد. البته اولین مرتبه اش یک ماه پیش بود که رفته بود خونه پدربزرگش و میخواست گلها را آب بده.بابا مسعود یا به قول امیرحسین "حاج آقا" بهش گفتند : من همه گلها را آب دادم. امیرحسین جون هم یکدفعه گفت: "من همه گلها را آب دادم." ولی دیگه تکرار نشد تا دیروز عصر که دیدم جمله سازی براش جا افتاده.توی ماشین بودیم که امیرحسین گفت : " کیه کیه در میزنه تق و تق و تق " بلافاصله بعدش هم گفت : " گربه میو میو ". این همون قصه خاله پیرزن بوده که براش تعریف میکردم. 
22 فروردين 1392

شمارش معکوس تا بازگشت پدربزرگ و مادربزرگ

امروز بابایی یا به قول امیرحسین جون "حاج آقا" و مادر زهرا رفتند مشهد.گل پسر ما بهانه گیریهاش شروع شده و منتظر کوچکترین بهانه است تا مثل بارون اشک بریزه. امیرحسین کمک میکنه چمدون بابایی و مادر را ببره. از فرودگاه برگشتیم و امیرحسین تقاضای رفتن به امامزاده درب امام را کرد. از امامزاده که برگشتیم پسرم دوست داشت کنار در خروجی آستانه درب امام بشینه. اینطوری:   عصر هم رفتیم خونه آقاجون حسین و با آقاجون و مامان جون و عمه زری رفتیم پارک. آب رودخونه هم امروز باز شده بود بخاطر همین پارک خیلی شلوغ بود ولی عمه زری مهربون امیرحسین جون را برد که سرسره بازی کنه.امشبمون گذشت و خدارا شکر خوب گذشت ولی متاسفانه عکسی ازش نداشتم. ...
20 فروردين 1392

اتل متل توتوله

اتل متل توتوله بچّه ی خوب چه جوره؟ بچّه ی خوب مهربونه لباش همیشه خندونه بچّه ی خوب مؤدّبه منظّم و مرتّبه به هرکجا که میره سلام یادش نمیره بچّه ی خوب تمیزه پیش همه عزیزه ...
18 فروردين 1392

سال نو مبارک

امیرحسین جان سال جدید را در گلستان شهدا و بر سر مزار دایی جعفر شروع کرد. امیدواریم امیرحسین عزیزمان ادامه دهنده راه همه شهدا باشد. ...
1 فروردين 1392

دیروز هم گذشت.....

سلام پسر گلم.دیروز هم گذشت مثل بقیه روزها اگرچه خیلی سخت گذشت. ولی شاید سختی دیروز باعث بشه تا شیرینی روزهای دیگر را بهتر درک کنیم. امیدوارم زندگیت همیشه سرشار از شادی باشه و اگه گاهی اوقات مشکلی برات پیش اومد با صبر و تحملت مشکلات را پشت سر بگذاری و از مشکلاتت پلی بسازی برای رسیدن به خوشبختی و شادیهای روزافزون. اگه میخوای بدونی دیروز چطور گذشت سری بزن به ادامه مطلب.... چند شب پیش بنا به توصیه یک عطار برای چرب کردن پای شما از روغن کنجد استفاده کردم پریروز صبح وقتیکه مای بیبی شما را باز کردم دیدم پات سوخته و  دیروز ساعت 5 صبح با گریه و ناله شما از خواب بیدار شدم. اینبار وقتی مای بیبی را باز کردم دچار سوختگی فوق العاده وحشتناکی شده ب...
15 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل خونه ما می باشد