شمارش معکوس تا بازگشت پدربزرگ و مادربزرگ
امروز بابایی یا به قول امیرحسین جون "حاج آقا" و مادر زهرا رفتند مشهد.گل پسر ما بهانه گیریهاش شروع شده و منتظر کوچکترین بهانه است تا مثل بارون اشک بریزه.
امیرحسین کمک میکنه چمدون بابایی و مادر را ببره.
از فرودگاه برگشتیم و امیرحسین تقاضای رفتن به امامزاده درب امام را کرد. از امامزاده که برگشتیم پسرم دوست داشت کنار در خروجی آستانه درب امام بشینه. اینطوری:
عصر هم رفتیم خونه آقاجون حسین و با آقاجون و مامان جون و عمه زری رفتیم پارک. آب رودخونه هم امروز باز شده بود بخاطر همین پارک خیلی شلوغ بود ولی عمه زری مهربون امیرحسین جون را برد که سرسره بازی کنه.امشبمون گذشت و خدارا شکر خوب گذشت ولی متاسفانه عکسی ازش نداشتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی