برنامه روزانه مامان و مامان زري
اين دسته گل امروز اميرحسين گل ماست.
بعد از كلي شيطنت از صبح تا ساعت 3 بعدازظهر وقتي كه من خسته از كار روزانه و ... فقط براي چند دقيقه پلكهام سنگيني كرد و خوابم برد بعد از اون چند دقيقه وقتي چشمم را باز كردم فكر كردم دارم خواب مي بينم ولي ديدم اميرحسين با لوله خالي دستمال كاغذي كنارم ايستاده و داره مي خنده. در ساكش را باز كرده بود و دستمالها را به اين روز انداخته بود بقيه چيزهايي هم كه مشاهده مي كنيد وسايل توي كمدهاست كه اومدن بيرون هواخوري.بچه ام دلش نمياد لباسها و پتوها و ... توي كمد تنها باشن.شايد فكر ميكنه دلشون اون تو ميگيره.الهي قربون اون دلت برم عزيزم ولي يه كم به فكر مامانت هم باش.
و اين برنامه يكي از برنامه هاي روزانه من و مامان زريه.اول خونه خودمون را بهم ميريزي بعد ميري پايين خونه مامان زري را بهم ميريزي.و اين داستان هر روز ادامه دارد. انشالله كه هميشه سلامت باشي و قدر همه كسانيكه برات زحمت ميكشند را بدوني.